۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

فرمان ایمپالای سرخ به وسیله چه کسانی و به کدام سمت رانده می‌شود؟



   ایمپالای سرخ نام رمان 264 صفحه‌ای خانم بنفشه حجازی است که در سال 1389 چاپ شده و حتماً در محافل روشنفکری خوانندگانی را جذب کرده است.
نوشتۀ حاضر نه نقد یک رمان ادبی و نه یک واکاوی زنانه از رمان (که البته باید از این دو زاویه در فرصت مناسب نیز بررسي شود)، بلکه فقط ابراز خشم و اعتراضی است به ماهیت و سمت‌گیری رمان که به زعم ما، لگد مال کردن آرمانگرایی جنبش چپ ایران در چند دهۀ گذشته است. صفحه به صفحه این کتاب ما را به یاد تزهای تئوریسین‌های رژیم پهلوی از یک سو و دشنام گویی های سران جمهوری اسلامی و جناح‌هاي رانده شده از حاكميت در جمهوري اسلامي  از سوی دیگر می اندازد؛ آنگونه که همیشه می گویند: « آرمان چپ مرده است. »
رشته اصلی کلام در دست آقای ایرج خردمند است.  شخصیتی کاریزما و سخنران و نویسنده‌ای محبوب که در محافل روشنفکری و دانشجویی مورد توجه و در مرکز دایره است. هم اوست که از همۀ خم و چم‌های جریانات سیاسی: از حزب توده، فداییان و حزب کمونیست و... خبر دارد. هم اوست که می‌داند آنان چطور به جان هم می‌افتادند و یک دیگر را ترور فیزیکی می‌کردند. هم اوست که می داند زنان و کودکان چگونه مورد سوءِ استفادۀ چپ‌ها قرارمی‌گرفتند و هم او است كه بهتر از همه می داند ایدئولوژی چپ از اساس بی‌مایه  است و در تحلیل پدیده‌های تاریخی دستش به جایی بند نیست:   
«آنها پارادایم‌های مارکسی را حقیقت و بقیه را کاذب و بورژوایی و منحرف کننده می‌دانستند و هنوز هم می دانند. آنها از این مبنا شروع می‌کنند که تاریخ، مبارزه طبقات است پس هر پدیدۀ تاریخی را باید مستقیماً به طبقات وصل کرد و... بنابراین آنها قادر نیستند پدیده‌های فرهنگی را تحلیل و تبیین کنند.  ملاعمر برای آنها پدیده‌ای ناشناخته است، آن‌چنان‌كه رویکرد به سنت از دهۀ چهل به بعد برای آنها بیگانه...» ( ص 188)
نوشتۀ حاضر قصد حمایت یا توجیه انحرافات و اشتباهات جنبش چپ این چند دهه را ندارد  و معتقديم حتماً روزی و در فضایی بی‌طرفانه و سالم و آزاد، باید هر یک از این جریانات خود را نقد کنند. مسئله برای ما جنبۀ دیگر قضیه است.
نگاهی به شرایط کنونی و هم چنین سی سال اخیر بیندازیم. آیا آنچه از تریبون خردمندها شنیده می‌شود زوزه های خشم‌آگین تئوریسین های سلطه و ستم را یادآور نمی شود؟
ما معتقدیم: این که هنوز هر حرکت اعتراضی کوچک ( حتا برای دریافت حقوق پرداخت نشدۀ چند ماهه) حرکتی به شدت سیاسی و منسوب به چپ تلقی می شود نه به دلیل اشتباهات و انحرافات این یا آن جریان سیاسی دهۀ پنجاه بلکه به دلیل دشمنی این آرمان با مالکیت خصوصی و بهره کشی است.
خردمند می گوید: « نهادهای جامعه مدنی دو دسته اند، دسته‌ای گرم و سیاسی و دسته‌ای سرد و غیرسیاسی. هر جریان سیاسی که بخواهد نهادهای سرد و غیرسیاسی را گرم و سیاسی کند عمل ضد دموکراتیک انجام داده است... آخر سازمان طرفداری از صلح را چه به ایدئولوژی سیاسی...» (ص 124)
در جایی دیگر: « به قول ماکس وبر، استبداد در شرق مشروعیت یافته است و مشروعیتش را از قانون و مردم نمی گیرد بلکه مشروعیتش وابسته به امور دیگر است. استبداد اساساً فردی است و هیچ قانونی بر آن نظارت ندارد... » (ص 102)
خردمند با زیرکی تمام و با آوردن نقل‌قول‌هایی از این دست از یک سو و له کردن جنبش چپ ایران از سوی دیگر، زمینه را برای ارائه تزهای لیبرالی و آبکی  خود آماده می کند.
« تشکیل NGO های مختلف تا انجمن‌های محلی و اصناف و گردهمایی دیگر قدرت، مردم است در برابر حکومت و... » (ص 257)
ما معتقدیم: تشکیل نهادهای صنفی مستقل، شوراهای زنان، دانشجویان، کارگران و... در محیط کار و اجتماع، حرکت آغازین و پشتوانۀ محکم هر جنبش رادیکال است. اما این جنین نارس است و خون درون ِ رگ هایش از اندیشه‌ای نشئت می گیرد که لغو تمامی تفاوت‌های طبقاتی، جنسیتی، مذهبی، نژادی و قومی آرمان و هدفش هست و خواهد بود.  
ما مدعی نیستیم که خانم حجازی از روی عمد و با اهداف سیاسی و تمایلات شخصی خودشان ( یا به سفارش کسانی) به نوشتن و چاپ این رمان اقدام کرده است اما مسلماً برآیند خوانش این رمان، اولین تصوری را که برای خواننده ناآشنا به جنبش چپ به وجود خواهدآورد آن است که فریادآرمان خواهی( آزادی، صلح و برابری) از سوی جنبش چپ، شعاری بیش نیست و باید به دنبال نسخه‌های پیچیده شده به وسیله لیبرال دموکراسی و حقوق بشری سرمایه داری گشت و این خوش خدمتی از جانب خانم حجازی بسی به موقع بود به نهادهای سرکوب و سانسور در ایران از يك طرف و اصلاح‌طلبان ورشكسته از سوي ديگر.
                                                                   زناني ديگر
                                                                   اسفند 90

هیچ نظری موجود نیست: