۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه



----------------------------------------------------

ارسالی به" زنانی دیگر"
 گزارش از تظاهرات در میدان بهارستان(روزتحلیف)
 هیچ وقت آنقدر احساس قدرت نکرده بودم؛ ساعت 9 که توی بهارستان رسیدم، به حدی نیروهای مزدور ریخته بودند که فکرمی کردی حتماً اومدن تا با یک لشکر میلیونی بجنگن.میدون رو به سمت مجلس خفتگان بالا رفتم. مترو رو بسته بودن. زنی میانسال با دسته گلی نزدیک مترو نشسته بود. کمی تعجب کردم.به طرف مجلس رفتم و از همان سمت به پایین برگشتم.مردم هرلحظه بیشتر می شدند.تا انتهای غربی میدون رفتم و برگشتم که در چند قدمی من بانوی گل به دست، مقوای سفیدی از ساکش بیرون آورد و بالای سرش گرفت و دسته گلش را هم کنار نوشته اش گذاشت.جمله اش این بود:"شاه فریاد مردم را دیر شنید" همین حرکت شروع جریان بود.تعداد زیادی دورش حلقه زدند و انگشتهای وی بالا رفت اما شاید سه دقیقه نشد که حمله کردند بانو را به زمین زدند و به چندتا از اطرافیان اسپری فلفل پاشیدند و به تندی سعی در متفرق کردن مردم داشتند اما جمعیت چنان زیاد بودند که پراکندگی محال بود. گفته شد اون خانم رو بازداشت کردند.همه رو به طرف جمهوری می دوندند.یک راهپیمایی خودجوش به طرف غرب ایجاد شده بود ولی به هم می گفتیم که باید برگردیم. از هر طرف هجوم می آوردند. یک بسیجی، جوان رشیدی رو گرفت و علامت می داد که بیآن و اون رو ببرن. رفتم دست بسیجی رو گرفتم و گفتم ولش کن نبرش. اعتنا نکرد. گفتم پسرم ولش کن، نبرش. گفت: به من دست نزن. اگه نمی ترسیدم می گفتم حیوون به دخترا تجاوز می کنین بعد به من که سن مادرتم میگی به من دست نزن.اومدن و بردنش.یک بار الله اکبری شنیدم و یک بار میرحسین. هفت هشت باری هم هو کردیم اما همه هیس هیسشون دراومده بود که مگه قرار نیست سکوت کنیم. مونده بودم که موسوی که اصلاً پیداش نیست، چرا برای ما تعیین تکلیف می کنه.این طور بود که جمعیت می رفت مخبرالدوله و برمی گشت بهارستان.تمام کوچه های بالای مجلس و باغ سپهسالار را پرکرده بودند که در صورت درگیری جای فرار نباشه.عده ای گفتند بریم شهدا و عده ای توپ خونه.تا اول پیروزی فقط نیروهای پلیس بودند و مردم پراکنده. باز به بهارستان برگشتم. واقعاً مردم خسته و فرسوده شده بودن و همین طور در حرکت. حوصله ام سررفته بود.به یکی از پاسدارا گیر دادم که: ببین یک چیزی بگم با این باتومت نمی زنی؟ نه خانم. گفتم تا کی می خواین مردمو بزنین خسته نشدین؟ گفت نه این کارمونه. زن دیگری گفت شبها کنار زن و بچه ات راحت می خوابی؟ با عصبانیت گفت آره  ولی دیگه اینجا نایستین و باتومش رو آورد بالا. ده قدم که دور شدم پسر دیگه ای رو دستبند زده بودن. رباینده لباس شخصی بود. رفتم و آویزونش شدم که بچه مردمو نبر. هی لبخندهای الکی تحویل داد. پیرزنی التماس کرد به امام زمان قسم داد و در لحظه ناامیدی که پسرک رو می بردند گفت که امام زمان به کمر همه تون بزنه.از میدون به سمت جنوب جوان قدبلندی را که از سرش خون می ریخت با دست بند توی پیکان هل دادند و هر چی خانمی اصرار کرد اعتنا نکردند.
دونفر شاهد بودند که بسیجی ها چند جوان رو از بین جمع بیرون کشیدند که ببرند اما آنها کارتی رو نشون دادند و آزاد شدند.
انواع لباسهای نیروهای پلیس: لباسهای سبزروشن، سبز تیره، سیاه، گل باقالی، کرم ساده، کرم طرح دار، نخودی، نیروی انتظامی، دژبانی، بسیج، لباس شخصی. باور کنین هر کی که تصور کنین اونجا بود. از بچه های شونزده تا هجده ساله هم آورده بودن با یک کلاه و یک باتوم. طفلکا آب دماغشونو نمی تونستن بالا بکشن. جالب دو مورد شنیدم که بهشون گفتن با مردم حرف نزنین. به دو سه تا آشنا برخوردم و سلام وعلیکی کردیم اما با تندی ما رو دور کردند.خانمی گفت تو حکومت نظامی هم با سه نفر کار ندارن شما چرا این طوری می کنین؟ در حالی که دورمون می کرد گوشهاشو گرفت. گفتم چقدر از ما می ترسین که دستور دارین صدای ما رو هم نشنوین.فراموش کردم که بگم هراز گاهی هم با گازاشک آور و فلفل پذیرایی می شدیم.همه چیزهایی که تا ساعت 12 دیدم براتون گفتم.



 ------------------------------------------------

مبارزه ادامه دارد
جنبش اجتماعی ايران از يک طرف جزيی از يک تجربه جهانی است و از طرف ديگر تجاربی جديد را به بوته آزمايش گذاشته است. اين حرکت که جنبشی خود جوش و آگاهانه است در مواردی از جانبداری از اين يا آن نامزد فراتر رفته و کل نظام را به چالش کشيده است. تضاد هميشگی دو جناح حاکميت اکنون چهره خود را عريان تر کرده است. جناح در حاشيه که دهه شصت در قدرت بوده، در ايجاد نهادهای امنيتی و سرکوب نيز نقش داشته و سابقه سياهی از سرکوب مبارزين را در پرونده خود دارد و امروز بر آن چشم می بندد، در صدد کسب مجدد قدرت برآمده است و از دمکراسی و شورای رهبری دم می زند. ديگری با ايدئولوژی طالبانی خود قصد اعمال ولايت مطلقه فقيه و در اختيار گرفتن تمامی منابع مالی و اقتصادی کشور به منظور تثبيت سياست های جنگ افروزانه خود، شمشير را ازرو بسته است. پيروزی هر کدام از اين دو جناح، تحکيم ولايت فقيه را به دنبال دارد که در مقابل منافع مردم قرار می گيرد. بنابراين لازم است كه آگاهانه تر حرکت کنيم تا در مسير تقويت حرکت مردمی پيش رويم و ساختارهايی که منافع مردم را در بر ندارد، بازسازی نکنيم.
اکنون ضروری است که تاريخ سی سال گذشته به ويژه ده ساله اول آن را دوباره و چند باره بخوانيم، تا بدانيم چگونه ساختارهای سرکوب شکل گرفتند، نهادينه شدند و اين نهادها چه بر سر مبارزان راه آزادی آوردند. حتی مبارزانی که عمدتاً در مقابل رژيم شاه نيز بودند و تا پای جان در راه پيروزی انقلاب ايستادند. درس های آن سال ها قطعاً رهنمودهايی برای نسل جوان فعال در جنبش کنونی خواهد داشت. اين بازخوانی به ما خواهد آموخت که پيوسته مطالبات خود را طرح و برای کسب آن مبارزه کنيم، سرنوشت خود را به هيچ حاکمی نسپاريم و لحظه ای از حق تعيين سرنوشت خود کوتاه نياييم.
ما بايد بدانيم که راه مبارزه پر افت و خيز، طولانی اما پيوسته است. از فراز های آن زود غره نشده وگمان پيروزی نبريم و از نشيب های آن نيز نااميد نشويم، زيرا مبارزه در هر شرايطی ادامه دارد، به اشکال و روش های مختلف. حضورخود را با شيوه های ديگر مبارزه که در روند جنبش خواهيم آموخت، نشان دهيم. می دانيم زمانی می توانيم خواسته هايمان را متحقق کنيم که پيگيرانه آن ها را دنبال کنيم. با حضور در جنبش و تقويت روحيه همرزم هايمان مبارزات خود را با قاطعيت ادامه دهيم و به اين امر توجه کنيم که هدف به اين نزديکی نيست و راه درازی پيش رو داريم.
اين مبارزات به ما آموخت كه تشکل های گوناگون خود را بسازيم ( تشکل های صنفي، محلي، خانواده های کشته شدگان و زندانيان سياسی )، با جنبشهای دانشجويان، زنان، کارگران، معلمان و بيکاران... همبستگی بيشتری داشته باشيم، از يکديگر حمايت کنيم، به هم خبر بدهيم، از هم خبر بگيريم، به مجروحان کمک برسانيم، برای خانواده های داغدار تسکين باشيم، شيوه ها و اشکال مبارزه خياباني، دفاع و حمله را ياد بگيريم، اعتصاب ها را مديريت کنيم، کم کاری کنيم . . . و همواره دهها گام از نيروهای سرکوب جلوتر باشيم. اشکال مختلف تحرکات مردمی می تواند تا اداره جامعه به دست خود مردم ادامه يابد.
اينک هنگام ارتقای خواسته های روزهای نخست مبارزه است زيرا که رژيم ضد مردمی اسلامی حتی به مطالبات حداقلی مردم نيز تن نداد و تظاهرات آرام آنان را به خاک و خون کشيد. صدا و سيمای سرسپرده نيز با جعل حقايق، چهره قاتلان مردم را با استفاده از واژه های سياسی و نخ نمای هميشگی خود، پنهان می کند.
اينک زمان انديشيدن به اشکال مبارزاتی نوين در برابر سرکوبگران و سازشکاران و فرسودن آنهاست که می تواند علاوه بر تظاهرات خيابانی و فريادهای آزادی و برابری و . . . شکل بگيرد و ادامه يابد. اعلام حضور با طرح مطالبات، شرکت در تظاهرات و شعارنويسی بر ديوارها، حضور فعال در کوچه ها و بام ها با شعار, مرگ بر ديکتاتوری ,، مجهز کردن خود و آموختن مسائل ايمنی و حفظ خود از خطرات عوامل رژيم و.... خانه نشين کردن مردمی که به حق تعيين سرنوشت خود آگاهی يافته اند، با چماق و گلوله حاکی از قدرت بی پايان مردم و ضعف و زبونی حاکمان است.
آنچه اين روزها باعث شگفتی بيشتر مردم شده حضور پررنگ زنان و دختران در صحنه های مبارزاتی است، اين حضور بيانگر ستم مضاعفی است که به ويژه در سی سال اخير به آنان روا شده و ساده لوحی است که فکر کنيم آنچه را که زنان سی سال همواره خواسته اند، با تهديدهای حاکمان وحشت زده از جنبش و با يک فرمان از آن دست مي‌کشند. مطالباتی که از فردای 22 بهمن و از 17 اسفند 57 با تظاهرات عظيم زنان مقابل دانشگاه تهران آغاز شد و تا کنون هر روز در نبردی نابرابر به وسيله سه نسل از مردم به ويژه زنان ادامه داشته است و همواره بر آزادی های بنيادين بشر به ويژه آزادی زنان تأکيد دارد. زنان جوان امروز با مطالبات بيشتر و گسترده تر از مادران و نسل های پيشين خود به ميدان مبارزه آمده اند تا بگويند می خواهند سرنوشت خود را خود بسازند، می خواهند برای آينده خود و جامعه و شهرشان تصميم بگيرند، از همه گونه حاکميتِ اسلامي، نظامي، مردسالارانه بيزارند و تا کسب آزادی از پای نمی نشينند.
زنانی ديگر 3 تير 1388



----------------------------------------------------------

زنانی دیگر
حرف اول و آخر: مردم


«مرگ بر دیکتاتور» شعاری برخاسته از گلوی مردمی است که سیسال چکمهی خونین حافظان حکومتی نظامی – مذهبی بر آن فشرده شده است. حکومت سیسالهای که هیچگونه مطالبات انسانی را برنمیتابد وبا ساختاری به شدت پلیسی – امنیتی و تحت نام مصلحت اسلام اقتدار ظاهری خود را حفظ کرده است. تمامی این سالها حکومت سعی میکرد شکافهای درون خود را مخفی کرده و خود را نظامی یکپارچه تحت لوای اسلام و ولایت فقیه نشان دهد و از این ابزار برای تطمیع بخشی از مردم و سرکوب بخش دیگر استفاده کند. انتخابات دور دهم ریاست جمهوری ضربهی خرد کنندهای بر شکاف ِ موجود در نظام وارد کرد. ضربهای که اختلافات درون هیئتحاکمه را پررنگتر و نمایانتر کرد، بطوری که با هیچ ملاتی قابل پوشش نیست.
اما این یک طرف قضیه است. طرف دیگر که خود عاملی بسیار تعیین کننده در جهت تعمین این تضادها بوده، همانا مردمی هستند که بخشا پشت سر دو نامزد به اصطلاح اصلاحطلب گرد آمدهاند. موسوی وکروبی با شعار اجرای صحیح اصول قانون اساسی ویا تغییراتی در آن پا به میدان گذاشتند. بخشی ازجریانات سیاسی گرد ِ این دو نامزد جمع شده و مردم را تشویق به شرکت در انتخابات کردند. اکثریت کسانی که به این دو نامزد رای دادند اعتقاد داشتند بین بد و بدتر، بد را انتخاب میکنند. حضور گستردهی مردم، حتی بخشی از تحریمیها، در صفوف رایدهندگان نمایانگر پیروزی یکی از این دو نامزد، بخصوص موسوی بود.
اما ورق به گونهای دیگر برگشت. در یک مضحکه، نام احمدینژاد با 24 میلیون رای از صندوقهای آرا بیرون آمد. این اشتباه تاریخی بزرگی بود که رژیم اسلامی مرتکب شد که میتواند تیشه به ریشهی سیساله رژیم بزند. طعم قدرت و تسخیر منابع اقتصادی چنان به مذاق جریان حامی احمدینژاد خوش آمده است که حاضر نیست آنرا با شرکای دیرینهاش تقسیم کند و این چنین شد که موسوی و کروبی با ناباوری در نمایشی قرار گرفتند که سناریویش را از قبل پیشبینی نکرده بودند. سناریویی که مردم نوشتند و آنان را وادار به ارائهی نقشی ناخواسته کردند. اینکه جریانات حامی موسوی و کروبی تا کجا با موج حقطلبانهی مردم همراهی میکنند نباید دلمشغولی اساسی مردم باشد. زیرا بخشی از حکومت که اکنون به اپوزیسیون پیوسته و داعیهی رهبری را دارد، سعی میکند جنبش مردم را مهار کرده و به بیراهه کشاند(اتفاقی که در سال 57 رخ داد). آنان سعی میکنند خواستههای مردم را در بهترین حالت، به یک رفراندم مجدد کاهش دهند که نتیجهی چنین امری نهایتا پیروزی موسوی و تثبیت حاکمیت خواهد بود. بنابراین آنچه در این مقطع تاریخی اهمیت مییابد، هشیاری مردم و جریانات سیاسی و جنبشهای مدنی ِ روبه رشد از یک طرف، و تلاش در جهت تشکلیابی و طرح خواستهایشان است. پیشبینی اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد امری سهل و بدیهی نیست. اما آنچه که مردم به دست خواهند آورد پس گرفتنی نخواهد بود و آن ارتقا آگاهی ایشان، ایجاد جریانات و تشکلهای مردمی، تعمیق خواسته ها و شکستن تابوی نیروی نظامی و قدرت سرکوبگر است. نتیجه ی دیگر حضور فعال و پیگیر مردم ترس رژیم از تکرار مجدد چنین نمایشهایی و به سخره گرفتن خواست و حق مردم است و هیچکدام از اینها، دستاوردهای کوچکی نخواهند بود.
ما به عنوان زنانی دیگر دلایل تحریم فعالانه ی خود را در بیانیه های قبلی بیان کردیم، و در شرایط مشخص کنونی نیز اعلام میکنیم که همانند تمامی زنان، مردان و جوانان این مرز و بوم تا رسیدن به خواسته های نهائیامان که همانا استقرار جامعه ای مبتنی بر آزادی و عدالت اقتصادی و رفع هرگونه ستم طبقاتی، جنسیتی، ملیتی، مذهبی و نژادی است، پیگیرانه مبارزه کنیم.
رژیم جمهوری اسلامی از تمامی امکانات نظامی خود به شیوه ای وحشیانه برای سرکوب حرکت های اعتراضی مردم استفاده می کند. تیراندازی و ضرب و شتم و کشتار مردمی که تظاهراتی آرام را برگزار می کنند، نشانگر تنفر حاکمان از مردم است. ما ضمن محکوم کردن حمله ی وحشیانه نیروهای سرکوبگر به تحرکات مردمی در تهران و شهرستان ها که تا به حال منجر به کشته شدن تنی چند از آنان شده است، اعلام می داریم صفوف به هم فشرده ی مردم با شعار آزادی و مرگ بر دیکتاتوری هیچ گونه سازش و معامله ی سیاسی را برنمی تابد و تا تحقق کامل خواسته هایش، محکمتر به پیش خواهد رفت.
زنانی دیگر/ 26/3/88


---------------------------------------

بیانیه دوم "زنانی دیگر"
انتخابات ریاست جمهوری ایران يك بازي فريبكارانه
  ما در انتخابات رياست جمهوري اسلامي شركت نمي كنيم و به عقيده ما هيچيك از زنان ستمديده و آزاده نيز نبايد در اين فريب عمومي شركت كنند. ما در تمام سي سال گذشته ديده ايم و تجربه كرده ايم كه حقوق اساسي زنان هرگز از درون صندوق هاي راي بيرون نيامده و نخواهد آمد و برخورد دولت ضد زن جمهوري اسلامي با تعويض مهره هاي آن تغييري نكرده و نخواهد كرد. شركت در انتخاباتي كه توسط حكومت زن ستيز انجام مي گيرد، يعني صحه گذاشتن بر سي سال ستمگري و تبعيض عليه زنان. شركت در انتخاباتي كه براي تعيين مجريان قوانين مدني و شرعي پدرسالار و قرون وسطايي انجام مي گيرد، يعني تحقير آزادي و شان انسان در قرن بيست و يكم. انتخابات در ايران، مانند انتخابات در همه رژيم هاي استثمارگر، ابزار تحكيم و توجيه طبقه حاكمه است؛ مكان وعده هاي فريبكارانه، چهره سازي هاي وقيحانه و سازماندهي تبعيت كوركورانه زير پرچم دروغين اراده فردي و مصالح عمومي است. اين مفهوم واقعي انتخابات است كه در جمهوري اسلامي، وجود نهادهاي استبدادي مانند شوراي نگهبان و قوانين به شدت ضد دمكراتيكي مانند ”نظارت استصوابي“، مزيد بر علت است و انتخابات را حتي به لحاظ ظاهري، از هرگونه مشروعيت تهي مي كند.
مدت سي سال است كه هر چند وقت يكبار وقتي بساط انتخاباتي براه مي افتد به ناگهان شيخ ها و سرداران و ديگر نگهبانان حكومت اسلامي به ياد خواسته هاي زنان افتاده و براي بي حقوقي زنان اشك تمساح ريخته اند؛ صرفا براي اينكه ما را به پاي صندوق هاي راي كشانده و براي تداوم نظام ضد زن خويش مشروعيت بگيرند.  از ما مشاركت و راي ميخواهند، تا بعد به حكم همين مشارکت، هر بلايي ميخواهند بسرمان بياورند.
به تبليغات امروزين كانديداهاي رياست جمهوري نگاه كنيد تا عمق فريبكاري آنان را دريابيد. حرفهايي از جانب كانديداها زده ميشود كه انسان تصور ميكند از دوره اصحاب كهف بيرون آمده lست. بدنام ترين افراد كه به ازاي سي سال به بند كشيدن مردم و سركوب هر صداي مخالف، امروز در اين موقعيت قرار گرفته كه رئيس جمهور بشوند، در "حمايت" از حقوق زنان آنچنان گوي سبقت از هم ربوده و مي تازند كه بيشرمي شان حيرت انگيز است.
ماهيت و عملكرد احمدي نژاد مثل روز روشن است. او حافظ سيستمي است كه  سي سال رنج و درد و بي حقوقي را به مردم ما تحميل كرده است. او مانند چهارسال قبل كماكان سعي ميكند براي جذب آرا بر فقر اقتصادي، بيخردي و جهل و خرافه ي قشرهايي از مردم  تكيه كرده و اينكار را با كمك  بخشي از نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي و سرمايه داراني كه در دوره ي او به منابع اقتصادي بالاتري دست يافتند و ميلياردها تومان درآمد نفتي را به جيب زدند، انجام ميدهد. اما اين فاشيست متحجر نيز دريافته است كه بايد زنان را در اين بازي انتخاباتي شركت دهد. به همين جهت "همايش زنان" برگزار كرده و دايره دور خود را از زنان محجبه هوادارش پر ميكند و براي شان و منزلت زنان عربده ميكشد.
اما نگاهي بيندازيم به سه كانديداي ديگر كه از موقعيت "مبهم" خود بهره برداري نموده و سعي ميكنند حافظه مردم را دستكاري كرده و عجالتا تصوير ديگري از خود در اين نمايش زشت ارائه دهند.
كروبي، تبديل به يك فمينيست (البته از نوع اسلامي اش) شده و ميگويد: «محور اصلي برنامه هاي من زنان هستند». (اعتماد ملي – 5 خرداد 88 – نشست مهدي كروبي با نمايندگان "همگرائي زنان") او همان فردی است كه در دوران رياستش بر مجلس، حكم حكومتي از طرف خامنه اي را جا انداخت و به آن جنبه عملي و اجرايي بخشيد. طبق اين حكم حتي ذره اي رنگ و لعاب به قوانين حكومتي، در صورتي كه ولي فقيه با آن مخالف باشد، به زباله داني فرستاده مي شود. افتخار بزرگ کروبی اينست كه از همان ابتداي انقلاب مسئوليت هاي سنگين در اين نظام داشته و پيوسته سر به فرمان خميني بوده و با هر كسي كه كوچكترين مخالفتي با احكام خميني داشته، قاطعانه برخورد كرده است. زنان ايران حكم خميني مبني بر اعمال حجاب اجباري را خوب بخاطر مي آورند. طبق اين حكم اوباش حزب الله در خيابانها به جان زنان افتاده و از هيچ جنايتي فروگذار نكردند. موضع کروبی در مورد اين حكم و وقايع متعاقب آن چيست؟ کروبی ذره اي ترديد ندارد كه آبكي ترين وعده هايش را با صد تا اما و اگر و به شرط اينكه با اسلاميت جمهوري اسلامي و فرمايش هاي ولي فقيه تناقضي نداشته باشد، بيان كند. اسلاميتي كه در تار و پود اين سيستم بافته شده و بعنوان ايدئولوژي حاكم توجيه كننده و تحكيم كننده نابرابري هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي زنان و بردگي جنسي زن است. اسلاميتي كه طبق قوانين آن نافرماني زن مستحق سركوب و مرگ است. کروبی از يكطرف وعده ميدهد، از طرف ديگر در نشست خود با نمايندگان "جنبش همگرائي زنان" با لودگي مي گويد: «الان كه شما (زنان) رئيس ماهستيد، هم در خانواده و هم در جامعه» (خنده جمع)» (همانجا)
مزه پراكني و مسخره كردن زنان توسط اين فرد وقيح موجب نشاط نمايندگان "همگرائي" مي شود؛ و بنظر ميآيد ظرفيت آنها در تحمل و پذيرش اهانت و تحقير خارج از اندازه است!
موسوي مدعي شده كه اگر انتخاب شود گشت هاي ارشاد را از خيابانها بر مي چيند و برنامه هايي را در راستاي حقوق زنان اجرا خواهد كرد. اين در حاليست كه طرح ايجاد ارگانهاي ويژه سركوب زنان، منجمله همين گشتهاي ارشاد، تحت عنوان مبارزه با بد حجابي، در دوره ي نخست وزيري اين فرد بجريان افتاد، گام به گام اجرا شد و به احمدي نژاد به ارث رسيد. پرونده موسوي در اين مورد (همانند ساير موارد) بقدري كثيف است كه دغدغه ي طرفداران خودش نيز شده است. آنها در پي اين هستند كه با چه ترفند و ژستهايي ميتوانند بين دروغهاي امروز وي با ماهيت و عملكرد واقعي اش ارتباط برقرار كنند. اينها مردم را احمق تصور كرده و خود را بسيار دانا ميدانند و بروي عدم شناخت نسل جوان سرمايه گذاري كرده اند. كمتر كسي است كه نداند در سالهاي شصت و در دوره نخست وزيري موسوي چه بر سر اين جامعه آمد. وي در آن سالها سردبير روزنامه جمهوري اسلامي، يعني اسپانسر اصلي آشوب ارتجاعي در جامعه، قلع و قلع مخالفين، حمله به اعتراضات عادلانه مردم، اسيد پاشي بر صورت زنان به اصطلاح بدحجاب و مشوق بزرگ چماقداري بود. شكنجه و كشتار زندانيان سياسي در اوايل سالهاي شصت و فاجعه قتل عام زندانيان سياسي در سال 67 تماما در دوران نخست وزيري موسوي، كه امروز بنا به اقتضا و موقتا رنگ عوض كرده است، صورت گرفت. فعلا از نقش ايشان بعنوان يكي از مهره هاي اصلي و رئيس جلسات ستاد "انقلاب فرهنگي" كه منجر به دستگيري و اعدام شمار بزرگي از دانشجويان كمونيست، پاك سازي استادهاي مترقي و تعطيلي چندين ساله مراكز آموزش عالي شد صحبتي نمي كنيم كه اين خود حكايتي است و پرونده اش بسته نشده است.
و اما رضائي: اين فرمانده ي مخوف ترين نيروي سركوبگر در دهه هاي  60 تا اكنون. فرمانده ي كشتار مردم و مبارزين كردستان و تركمن صحرا، سازمانده باندهاي سركوب اعتراضات كارگري، مدير و سازمانده شبه نظاميان "گمنام امام زمان" براي تعقيب و دستگيري و به قتلگاه فرستادن هر كسي كه مانند اينان نمي انديشيد. امروز همين فرد براي دانشجويان ستاره دار دل مي سوزاند و ميگويد: «من خودم هم در زمان شاه دانشجوي ستاره دار بودم!» وي در مناظره ي تلويزيوني اش با كروبي در مقام دفاع از گذشته ي خود ميگويد: «من اولين كسي هستم كه مردمي كردن حكومت را اجرا كردم و از كارگر و دانشجو و كشاورز را درگير جنگ كردم!» او نقش خود را بعنوان مهره اي مهم در تداوم جنگي ارتجاعي و خانمان سوز كه موجب كشتار صدها هزار نفر از مردم و نوجوانان و نابودي بخش بزرگي از منابع كشور شد، "مردمي كردن حكومت" مي خواند. بايد منتظر بود و ديد اگر در مقام قوه مجريه كشور قرار بگيرد براي "مردمي كردن حكومت" چه خواهد كرد! اين پرونده ها نيز بسته نشده و روزي در دادگاهي مردمي به همه اين جنايت ها رسيدگي خواهد شد. اكنون اين فرد بدنام فاشيست براي آن كه از قافله ي دروغ سالاري عقب نيفتد در مورد زنان بيانيه اي با تيتر جانگداز "دريغ كه اين حماسه آفرينان گمنام مانده اند"‌صادر كرده و در برابر ديگر كانديدها آس رو ميكند و ميگويد «خانه داري را بعنوان شغل نهادينه كرده و به زنان خانه دار پول ميدهد». و حيرت آور آن كه سايت هاي مدعي دفاع از حقوق زنان بدون هيچ توضيح و تفسيري اين بيانيه عوامفريبانه را منتشر مي كنند. (سايت تغيير براي برابري – 12 خرداد).
هر چيزي تاريخي دارد. اين افراد و نظام جمهوري اسلامي نيز داراي تاريخچه اي هستند. حجاب اجباري، تدوين و اجراي قوانين ضد زن، گشت هاي ارشاد، احكام حكومتي، ستاره دار كردن دانشجويان، سركوب اعتراضات كارگري و به اسارت در آوردن كارگران، تبعيض و بي حقوقي ملل غير فارس و به خون كشاندن مقاومت هاي اين مردم، تبعيض ديني و مذهبي، سانسور سيستماتيك، بستن روزنامه ها و خفه كردن هر صداي دگر انديش، خاك خوردن كتابها و فيلمهاي مترقي و آگاهي دهنده در وزارت ارشاد، و هزار درد و مصيبت ديگر داراي تاريخي هستند. همه ي اين فجايع كه ايران را تبديل به يك زندان بزرگ كرده، محصول سي سال حاكميت جمهوري اسلامي است، با نگهباناني كه هر چند سال يكبار استمرار اين وضعيت را به يكديگر تفويض كرده اند. احمدي نژاد ميراث دار همين تاريخ است و از آن بخوبي حفاظت كرده و اگر در 22 خرداد فرد ديگري بجاي او در مقام رياست جمهوري اين نظام قرار گيرد، ماترك به او منتقل شده و او نيز دير يا زود چنين خواهد كرد. اين را طي سي سال به چشم خود ديده و تجربه كرده ايم.
شرايط برگزاري انتخابات كنوني، جناح ها و عناصري كه در آن به رقابت بر خاسته اند، قوانين حاكم بر آن، تماما ضد مردمي است. كساني كه مي گويند مي توان از ابزار و فرصت انتخابات استفاده كرد و خواسته ها و تحقق منافع زنان و قشرهاي ديگر مردم را از نمايندگان همين نظام طلب كرد، يا خود فريبند يا عوامفريب. خود فريبند چون چشمشان را بر اين واقعيت مي بندند كه تا جمهوري اسلامي وجود دارد تغييري اساسي در حيات اجتماعي و اقتصادي مردم صورت نخواهد گرفت و در به همين پاشنه خواهد چرخيد. حتي اگر احمدي نژاد بازنده اين رقابت باشد، كليت سيستم جمهوري اسلامي كه امثال احمدي نژاد از دل آن توليد و بازتوليد مي شوند، و ساختار ارتجاعي حاكم به آنان مجوز هر جنايتي را ميدهد، پايدار خواهد ماند. حتي اگر بر فرض محال يك كانديد مردمي بتواند از سد شوراي نگهبان و انواع نظارت ها و بازرسي ها بگذرد و به مقام رياست جمهوري برسد، ساختار كلي نظام جمهوري اسلامي، كه نظامي از بنيان ضدمردمي و استثمارگر و متكي بر ايدئولوژي برده دارانه اسلامي است، مانند سد در برابر او قد علم ميكند و هيچ تغيير اساسي را به نفع مردم بر نمي تابد. آنها مردم فريبند چون اهالي را وارد بازي بالايي ها كرده و اين توهم را مي آفرينند كه كانديداهايي كه در بالا ذكر شرشان رفت قادرند گامي در جهت مطالبات مردم بردارند. كساني كه ميگويند اين تنها راه ممكن براي رسيدن به تغييراتي به نفع زنان است، فقط سنگفرش راه جهنم را آذين بندي ميكنند. كساني كه مي كوشند با چسبيدن به يك جناح حكومت در مقابل جناح ديگر، به اصطلاح براي جنبش رهايي زنان يك متحد قوي پيدا كنند و در ميان بالايي ها تريبون به دست آورند، فقط زنان را به خدمتكار رقابت هاي دروني حاكمان مردسالار تبديل مي كنند.
سياستي كه امروز تحت نام بي آزار ”مطالبه محور“ تدوين شده، و مشخصا توسط ”جنبش همگرايي زنان“ به پيش برده مي شود، فقط به سازش و تسليم و به هرز دادن شور و شوق و اميد زنان در يك توهم رفرميستي مي انجامد. تا بحال در كجاي دنيا ديده شده كه مستبدين، آزادي و خلاصي از ستم و تبعيض را صدقه داده باشند؟ مسلما هر نيرويي راه و روش خود را براي تقاضاي مطالباتش دارد. اما اينكه امروزه فعالين "همگرائي" به دست و پا افتاده و براي چندرغاز پاشنه ي در ستادهاي انتخاباتي شيخ كروبي و موسوي را از پاشنه در می آورند، و با همه قناعت شان باز مورد بي احترامي مسئولين همين ستادها قرار ميگيرند، بسيار حقارت بار است. محدود كردن خواسته هاي زنان به دو مساله، يعني پيوستن جمهوري اسلامي به كنوانسيون جهاني رفع تبعيض عليه زنان، و اصلاح چهار اصل از قانون اساسي جمهوري اسلامي، خود نشانه اينست كه "همگرائي" ها، در پي تغيير جدي در وضع اسارت بار زنان نيستند. در برنامه هاي آنان سخني از برچيدن نهادها و سياست هايي كه مختص سركوب زنان است در ميان نيست. هيچ حرفي از لغو حجاب اجباري كه نماد اسارت زنان و سلطه قدرت مردسالار است، به ميان نمي آورند. حق فعاليت آزادانه تشكل هاي مستقل زنان را به مطالبه اي بدون اما و اگر تبديل نمي كنند.
آنها فقط خواسته هايي را مطرح ميكنند كه ضامن اجراي آنها، رژيم زن ستيز داخلي و يا نهادهاي ستمگر خارجي هستند. آنها به نام زنان، فقط مطالباتي را طرح ميكنند كه با يك تبصره، يا يك تفسير اسلامي، مي توان آن ها را از محتوا خالي كرد و زير پوشش تغيير قوانين و قبول تعهدات، تبعيض و بي عدالتي عليه زنان را كماكان ادامه داد. اهميتي ندارد كه "همگرائي" ها ميگويند فعلا قصد راي دادن به كسي را ندارند و صرفا "مطالبه محورند". اولا "همگرائي"، بر اساس ادعاي خودش، يك ائتلاف است. يك ائتلاف طبقاتي مابين جناح ها و افرادي از هيئت حاكمه جمهوري اسلامي با بخشي از نيروها و افراد خارج از حكومت كه مثل آب خوردن منافع پايه اي مردم و زنان را به معامله با ستمگران حاكم ميگذارند. چيزي مانند همان ائتلاف شكست خورده و توهم آفريني كه هنگام كانديداتوري خاتمي ايجاد شد. بنابراين بي ترديد بسياري از آنها راي خواهند داد، چون عميقا منفعتشان در حفظ همين نظام است. دوما، حتي اگر كساني از ميان اين ائتلاف در انتخابات شركت نكنند، باز تغييري در سياست و راه و روش بشدت مخربي كه اتخاذ كرده اند، داده نمي شود. اين سياست و روش، به مردم كه در نارضايتي عميق بسر برده و بطور عيني خواستار يك جامعه ي انساني و عاري از تبعيض و ستم هستند، وعده ميدهد كه چنين جامعه اي تحت نظام جمهوري اسلامي و با عنايت برخي از خادمين همين نظام، ميسر است. اين يا دروغي بزرگ است يا توهمي خطرناك.
پايه هاي اين قدرت ستمگر بر آراء عمومي استوار نگشته، تا بتوان آن را با بالا و پايين كردن كفه هاي ترازو در جريان انتخابات متزلزل كرد. قدرت ستمگر، توان و موقعيت برترش را از جبر و سركوب مي گيرد. ما با نهادهاي سركوبگر، فرهنگ سركوبگر و رسانه سركوبگر روبرو هستيم. براي پيروز شدن در اين رويارويي، بايد مستقل بود و بلند پروازانه حركت كرد و به خواسته هاي ناچيز و وعده هاي موهوم دل نبست.
اگر كسي واقعا در پي ايجاد تغييراتي اساسي به نفع زنان است، بهترست تاريخ سي سال اين كشور را بخاطر بياورد و راه درستي اتخاذ كند. بهتر است بجاي اينكه نقش محلل را مابين منافع پايه اي زنان و حكومتي هاي مردسالار ايفا كند، بجاي اينكه آتش بيار معركه انتخاباتي شود و بر روحيه ي مبارزه و مقاومت چندين و چند ساله ي زنان آب سرد بپاشد، مسيري درست و مستقل از سياست، ايدئولوژي و تبليغات زود گذر اين شياد هاي در قدرت، اتخاذ كند. ما بايد از فضاي انتخاباتي در جهت افشاي ماهيت ستمكار رژيم اسلامي و زدودن ترديد و توهم، كه حاصلي بجز چرخيدن در يك دور باطل ندارد، استفاده كنيم.
شكاف عظيمي بين مردم و حكومت اسلامي وجود دارد كه نه سركوب سيستماتيك و نه سياست هاي سازشكارانه و مماشات جو هيچگاه قادر به از ميان بردن آن نشده و نخواهد شد. اين را زنان، كارگران، جوانان، دانشجويان، معلمان، مليت هاي تحت ستم، روشنفكران مترقي، به هزار شكل در سي سال گذشته نشان داده اند. اين زمينه و روحيه ايست كه ما خود را به آن متكي مي كنيم. راه رهائي زنان از طريق مبارزه اي مستقل، از پائين و بدون چشمداشت به صاحبان قدرت هموار مي گردد. جنبش رهايبخش و مستقل زنان در اتحاد با ديگر جنبش هاي حق طلبانه (كارگري دانشجويي معلمين پرستاران و.....) و با آماج قرار دادن كليت نظام  زن ستيز جمهوري اسلامي است كه راه به پيش مي گشايد و براي دستيابي به جهاني عادلانه كه ديگر در آن نه از طبقات اثري است و نه از ستم بر زن، مسير را ادامه مي دهد.
 زنانی دیگر
 16 خرداد 88

 

---------------------------------------------

 

تحريم انتخابات واکنشی فعال است:بيانيه ی «زنان ديگر»

 در مورد انتخابات رياست جمهوری

با مسئله‌ی انتخابات رياست جمهوری می‌توان از دو موضع متفاوت برخورد کرد: شرکت يا تحريم.
"تحريم فعال" پاسخ زنان چپ به انتخابات است. تحريمی که صرفا عدم شرکت در انتخابات نيست، بلکه راهکاری انقلابی است در جهت تجزيه و تحليل حاکميت، افشای ماهيت آن، نقد تاريخ سی ساله‌ی حکومت، برخورد نقادانه‌ی ديدگاههايی که با شرکت در انتخابات آب به آسياب جمهوری اسلامی ريخته و به آن اعتبار می بخشند و بدين وسيله کمک می‌کنند سيستم در سطح جهانی به خود و انتخابات دروغينش وجهه‌ی مردمی و دمکراتيک ببخشد. با اين رويکرد است که جنبش‌ها و عناصر فعال می‌توانند افشا، تبليغ و تحريم کنند. می‌توانند «دمکراسی» انتخاباتی را در سطوح مختلف نفی کنند، می‌توانند با بررسی تاريخ سی ساله‌ی حاکميت، ماهيت اين انتخابات را آشکار کنند. می‌توانند با نفی و تحريم انتخابات و خالی گذاشتن مراکز رای گيری، رژيم را عملا زير سوال برده، مشروعيت آن را نفی کرده و با آن مقابله کنند.   
تحريم انتخابات به عنوان شيوه‌ی مقابله با نظام موجود، با دو موضع متفاوت می‌تواند صورت گيرد. يک موضع که با انتخابات و دمکراسی انتخاباتی به عنوان يک شيوه و راهکار مخالفتی ندارد ولی با توجه به اوضاع و شرايط تصميم می‌گيرد که بايد در انتخابات شرکت کرد يا نه. موضع ديگر اساسا دمکراسی انتخاباتی را نمی‌پذيرد و در هر شرايطی شرکت در انتخابات سيستم‌های موجود سرمايه‌داری را نفی می‌کند. آنچه مسلم است در هر دو موضع، نتيجه‌ی نهايی، نفی و تحريم انتخابات کنونی خواهد بود. تجربه‌ی سی سال حاکميت رژيم از نخستين رفراندم جمهوری اسلامی تا انتخابات در پيش رو همواره نشان داده که چهره‌ی نخ نمای دمکراسی شايد در جاهای ديگر هنوز لعابی دروغين داشته باشد اما در اين نظام کاملا آشکار شده است.
آيا پس از سی سال می‌توان توهمی در مورد حاکميت داشت، در مورد انتخابات آن، در مورد ميزان نقش مردم در انتخابات و در مورد کانديداهای رياست جمهوی که هر کدام سوابق درخشانی در خدمت به حاکميت و سرکوب و کشتار مردم داشته‌اند. و يا اين توهم که اگر به فرض محال کانديدايی خارج از نظام موجود توانست از هفت خوان رستم بگذرد و رئيس جمهور شود می‌تواند در اين سيستم سرمايه‌داری بغايت واپس گرا، کارآيی داشته باشد، توهم در مورد اين که اساسا جناح های مختلف اين نظام تفاوت ماهوی با هم دارند و اين که جناحی از حاکميت می تواند و يا می‌خواهد کاری برای مردم انجام دهد.
تاريخ سی سال گذشته نشان داده است که در سيستم حکومتی ايران، رئيس جمهور چندان نقش تصميم‌گيری و تعيين‌کنندگی ندارد و بيشتر نقش مجری تصميمات گرفته شده از بالا را به عهده دارد. در اين سيستم نهادهايی چون رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت اهرم های اصلی قدرت هستند. تجربه‌ی سی سال گذشته نشان داده است که هر رئيس جمهور از هر جناح اعم از اصول گرا، اصلاح طلب، محافظه کار و ... بر سر کار آمده‌ است نهايت تلاشش را درجهت تحکيم و تثبيت حاکميت و پيش برد اهداف آن در تقابل و ستيز با مردم و خواسته‌های آنان انجام داده است. حاصل انتخابات رياست جمهوری و بر سر کار آمدن مهره‌های گوناگون از جناح‌های مختلف تاکنون به نتايج زير ختم شده است:
افزايش فقر، تورم، بيکاری، اخراج، ريزش نيروی کار، قراردادهای موقت کار، سرکوب، کشتار، قتل عام زندانيان سياسی، سرکوب جنبش های مختلف اعم از زنان، دانشجويان، کارگران، جنبش های ملی، قومی، مذهبی و ... از بين بردن کليه‌ی آزادی‌ها و حقوق فردی، سانسور و سرکوب هنر و ادبيات مبارز، مطبوعات، وبلاگ‌ها و سايت‌ها، تبعيض و ستم بر زنان در عرصه‌های گوناگون اقتصادی، سياسی، حقوقی، قانونی، آموزشی، شغلی، فرهنگی و ...برخوردهای خشونت آميز به ويژه با زنان و جوانان، اعمال خشونت و سرکوب حتی در روابط انسانی، پوشش، فرهنگ و علاقمندی های مردم و ... در يک کلام اهداف سرمايه‌داری در قالب اجرای طرح های جهانی سازی، تعديل ساختاری، خصوصی سازی و اهداف سازمان تجارت جهانی آنهم با مناسباتی به غايت واپس گرا، متحجر و مذهبی.
آيا ديدگاهی که موافق شرکت در انتخابات است، می‌تواند پاسخگوی پرسش‌های بيشمار ناشی از عينيات ملموس جامعه باشد. سوالاتی از قبيل:
آيا با نقش داشتن در انتخابات مهره‌های سيستم و حتی کسب قدرت از بالا می‌توان نقشی در تغيير، بهبود و يا حتی اصلاح اوضاع داشت؟
آيا سياست ها و برنامه‌های حاکميت به عنوان بخشی از سرمايه‌داری جهانی توسط افراد يا جناح ها تعيين می شود؟
آيا به فرض آنکه نقش رئيس جمهور بسيار پررنگ باشد انتخاب يک نفر از ميان دو سه نفری که حتما در ساختار موجود نقش‌های ديگری داشته و در پست‌های ديگری مشغول بوده‌اند و کلا درون سيستمی هستند تاثيری درشرايط ايجاد می کند؟
آيا با وجود نظارت استصوابی، وجود دستگاه‌های تبليغاتی در دست حکومت و بدون الغای واقعی کليه‌ی حقوق ويژه‌ی تبليغات سيستمی، بيان واقعی اراده‌ی مردم در انتخابات ممکن است؟
آيا در سيستمی که طی اين سی سال نشان داده است که خواست و اراده‌ی مردم نقشی در تصميم‌گيری‌هايش ندارد می‌توان حرف از خواست و انتخاب مردم زد؟
از طرف ديگر راهکار انتخاباتی و اساسا «دمکراسی» انتخاباتی در نظام سرمايه‌داری يکی از ابزارهای ايدئولوژيک برای حفظ و باز توليد نظام سرمايه‌داری است و ماهيتی بورژوايی دارد. اين راهکار بويژه پس از جنگ جهانی دوم که مناسبات جهانی سرمايه‌داری دستخوش تغييراتی شده و وارد مرحله نوين جهانی سازی گرديده ماهيت کاملا فريب کارانه‌ای پيدا کرده است. انتخابات و ضرورت شرکت مردم در آن از جانب بورژوازی و روشنفکران آن و نهادهای رسمی موجود مرتبا تئوريزه می شود. در انتخابات علاوه بر حکومت با اهداف و منافع خاص ، مردم هم حضور دارند مردمی که خسته شده اند، مردمی که به دنبال راه های گريز از شرايط موجود هستند و فکر می‌کنند با شرکت در انتخابات و مثلا رای دادن به کانديدايی که بهتر است (انتخاب بين بد و بدتر) شرايط بهتری نصيبشان خواهد شد. مردمی که حافظه‌ی تاريخی ضعيفی دارند، مردمی که به راحتی فريب می‌خورند و به افراد يا جناح‌هايی اعتماد می‌کنند که با زيرکی هر چه تمام بر روی مسائلی دست می‌گذارند و شعارهايی را مطرح می‌کنند که از خواست‌های مردم نشات گرفته است. واقعيت آن است که حضور مردم در انتخابات از طريق کارکردهای ايدئولوژيک بورژوازی و تحت تاثير تبليغات شکل گرفته و دقيقا به اين علت صورت می‌گيردکه سيستم به آرای آنان نياز مند است، مردم پای صندوق می‌آيند ولی انتخابات واقعی قبلا از سوی قدرت‌های پنهان صورت گرفته است. بخشی از آرا از جانب مردم – و تحت تاثير تبليغات - داده می شود و اگر لازم باشدبخشی هم بصورت تقلبی ساخته و پرداخته می شود. تجارب موجود، تا کنون نشان داده که نهادهای پنهانی بورژوازی در نظام جهانی در اين تصميم گيری‌ها نقشی اساسی بازی می‌کنند.
مسئله ی قدرت، عدم شناخت ماهيت آن، عدم آگاهی از کارکرد و بروزات آن ، آشکار نبودن منابع قدرت، روشن نبودن چگونگی نقش قدرت در کنترل افکار و احساسات مردم، نابرابری‌های فاحش توزيع قدرت سياسی، بی قدرتی مردم، عدم آگاهی به چگونگی نقش و توزيع قدرت در رابطه با نهادهای رسمی تصميم گيری ( به عنوان مثال نقش شرکت های چند مليتی، دولت و ساير قدرت های اقتصادی و سياسی ) وعدم درک اين نکته که بين قدرت اقتصادی و سياسی تمايزی وجود ندارد و... از عوامل مهمی هستند که درتوهم مردم و کشيده شدن آنان به عرصه‌ی انتخابات نقش دارند.
مکانيسم قدرت آنچنان نظام شکل يافته‌ای است که حضور عناصر خارج از نظام خود را نمی‌پذيرد، عنصر خارج از اين نظام اگر وارد آن بشود يا مجبور است در اين سيستم قدرت حل شده و در راستای اهداف آن عمل کند و يا از سيستم طرد می‌شود. ساختار سرمايه‌داری به اشکال مختلف مانع می‌شود فرد ضد ساختار وارد ساختار آن بشود.
قدرت اگر از پايين و از ميان توده‌ها سرچشمه نگرفته باشدبرای مردم کارآيی ندارد و تنها در جهت حفظ سيستم کهنه به کار می‌رود. با ارجاع به نظرات مارکس که تحولات را هم برای تغيير سيستم و ازبين بردن نظام قبلی، وهم برای تحول توده‌ها لازم می‌دانست آيا اصولا کسب قدرت از راه‌هايی مانند انتخابات يا کودتا نقشی در بهبود وضعيت مردم خواهد داشت؟ آنچه مسلم است باشيوه های بورژوايی نمی توان مبارزه‌يی راديکال را بيش برد و به اهداف انقلابی رسيد.
واقعيت آن است دمکراسی انتخاباتی تنها زمانی می‌تواندبه بقای خويش ادامه دهد که در برابر بی‌عدالتی های فردی، اجتماعی مانعی ايجاد نکند و موجب هراس گروه‌های قدرتمند جامعه نشود. در حالی که آزادی از جمله آزادی در رای دادن، بر مبنای برابری اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی استوار است . نابرابری در قدرت اقتصادی، شکلی از نابرابری سياسی ايجاد می‌کند که با اصل به اصطلاح برابری سياسی مستتر در شعار " يک شخص ، يک رای " در تناقض است. بنابراين وجود نابرابری و در نتيجه عدم وجود آزادی و بی قدرتی مردم همواره مانع تحقق اراده‌ی عام ( رای اکثريت) می‌شود.
فراتر از آن يکسان دانستن اراده‌ی مردم يا رای اکثريت غالبا توجيهی برای محدوديت حقوق سياسی است . مردم را نمی‌توان تنها با اکثريتی از آنها معادل دانست. گروه های اقليت نيز بخشی از مردم هستند، گروه های اقليت و در حاشيه که هيچ گاه در گفتمان غالب شرکت داده نمی‌شوند و خارج از روند مسلط حاکم جای دارند .
مراجعه به آرای عمومی ابزاری است که از جانب مردم همواره با شک و ترديد به آن نگريسته می‌شود به اين علت که معمولا از آنها برای تاييد يا تصديق تصميماتی که قبلا گرفته شده يا خط مشی‌هايی که از قبل شروع شده استفاده می‌شود. شرکت در انتخابات يا از روی ناآگاهی و توهم است و يا بر اساس منفعت طلبی.
بنابراين تحريم‌کنندگان فعال انتخابات از يک طرف مشروعيت رژيم را زير سوال می‌برند و از طرف ديگر با حضور فعال در جنبش‌های آزادی خواهانه، برابری‌طلبانه و عادلانه‌ی‌ مردم، باعث ارتقا و تعميق آن‌ها خواهند شد، چرا که تغييرات راديکال را با ابزارهای بورژوايی و آن‌هم از نوعی چنين ارتجاعی و ضدمردمی عملی نمی‌دانند. اين جنبش‌های فراگير و پويای مردمی هستند که قادرند دموکراسی مردمی و عدالت را به انجام برسانند. حتی اصلاحات درون‌سيستمی هم فقط با فشار همين جنبش‌هاست که به قدرت‌های حاکم تحميل خواهد شد و نه از طريق عناصر درون سيستم و تاييد شده‌ی حاکميت. بدون حضور جنبش‌های متشکل و آگاه مردمی هيچ حکومت طبقاتی مرتجعی داوطلبانه به نفع مردم و مطالبات آنان عقب‌نشينی نخواهد کرد. بنابراين مهم‌ترين هدف در شرايط کنونی: رشد، ارتقا و تعميق جنبش‌های متشکل مردمی است.
زنانی ديگر
۱۰ خرداد ۱٣٨٨

---------------------------------------------

پيش به سوی تشکل‌های مستقل زنان کارگر


زنانی دیگر

دنيای عجيبی است ,در اين جامعه آن که کارمي‌کند چيزی به دست نمي‌آورد و آن که چيزی به دست مي‌آورد کار نمي‌کند, (مانيفست)
اول ماه مه فرا مي‌رسد، روز جشن همبستگی کارگران جهان، فارغ از جنسيت، نژاد وقوميت. روزی که شور مبارزه را در هرانسان آزاده‌ای برای درهم شکستن اين دنيای وارونه وبرپايی جهانی آزاد و برابر شعله‌ور مي‌سازد. جهان وارونه‌ای که فساد و گنديدگی آن اين روزها بيش از پيش خود را نشان مي‌دهد. بحرانی که سرمايه‌داری را در برگرفته از چنان ابعاد گسترده‌ای برخوردار است که به رغم تزريق ميلياردها دلار به اين سيستم نتوانسته قد راست کند. بن‌بستی که امروزه سيستم سرمايه‌داری در آن گرفتار آمده آن‌چنان وسيع و عينی است که تاثيرات آن را در زندگی روزمره‌ی کارگران جهان مشاهده مي‌کنيم. کاهش دستمزدها، تعطيلی مراکز توليد، بيکاری روزافزون، اخراج و محروم کردن زحمتکشان از حداقل معيشت زندگي، فقط بخشی از اين تاثيرات است. اين بحران زمينه‌های عينی برای مبارزات کارگران فراهم کرده است، همچنان که در يک ساله گذشته شاهد اعتراضات وسيع کارگری در بسياری ازکشورها ازجمله فرانسه، مصر، يونان، آلمان، حتی کشورخودمان بوده‌ايم که از چند سال گذشته با اجرای طرح خصوصي‌سازی بيشتر شده است.
اول ماه مه فرا مي‌رسد تا کارگران جهان بار ديگر بياد بياورند که هيچ نيرويی را يارای جلوگيری از نبردی که خود از دل نظام سلطه‌گر بيرون آمده، نيست. مبارزات کارگران همواره گاه پنهان و گاه آشکار سرمايه را به پيکار طلبيده و در مقاطعی آن را به عقب‌نشينی واداشته است. کارگران در اين راستا از انواع شگردهای مبارزه استفاده مي‌کنند تا بتوانند در اين جدال نابرابر جنبش طبقاتی خود را شکل دهند. جدالی که بايد هوشيارانه با انحرافات رفرميستی و بورژوايی مقابله کرده و اهداف دراز مدت خود را فدای اصلاحات جزئی نکند.
کارگران وطن ندارند چرا که در همه‌جای اين جهان سرمايه‌داری تحت بهره‌کشی و استثمار هستند و همه جا منزلت انساني‌اشان پايمال مي‌شود. از اين رو ملي‌گرايی و ناسيوناليسم خطرات ديگری است که اتحاد کارگران را تهديد مي‌کند. در مقابله با سرمايه‌ی جهانی شده بايد ابزاری به وسعت جهان داشت، اتحاد جهانی کارگران شرط پيروزی نهايی است.
از طرفی تعميق و گسترش مبارزات کارگران بدون همکاری و حمايت از ساير جنبش‌های اجتماعی مترقی و دربرگرفتن مطالبات ساير اقشار کارگران از جمله زنان کارگر امکان‌پذير نيست.
زنان کارگر در همه‌ی جهان سرمايه تحت ستم بيشتری نسبت به همتاهای مردشان هستند. آن‌ها در بازار کار همواره ارزان‌ترين نيروی کار را تشکيل مي‌دهند، در بحران‌ها اولين گروه‌هايی هستند که از کار بيکار مي‌شوند وبنابراين بخش اعظم ارتش ذخيره کار را آن‌ها تشکيل مي‌دهند، بيشتر کارهای خدماتي، پست، پاره وقت و قراردادهای موقت نصيب آنان مي‌شود.... و در اتحاديه‌ها و سنديکاهای مرد محور که همواره مطالبات آنان را ناديده گرفته و يا کم بها داده‌اند کمتر شرکت دارند.
اما وضعيت خاص زنان کارگر در ايران تشکل‌يابی مستقل آنان‌را به امری عاجل تبديل کرده است. زندگی کردن به عنوان زن در حکومتی واپس‌گرا و مذهبی خود به تنهايی پيکاری عظيم مي‌طلبد، تبعيض‌های قانوني، فرهنگی و اجتماعی نصيبی است که تمامی زنان در جمهوری اسلامی از حکومت اسلامی مي‌برند. بنابراين حضور يک جنبش مستقل زنان برای مبارزه و مقابله با ويژگي‌های زن ستيزانه‌ی رژيم ضروری است. اما زنان حاضر در اين جنبش مستقل به طبقات، گروه‌ها و مليت‌های مختلف تعلق دارند. بنابراين خواست‌ها ومطالبات ويژه‌ی طبقه، گروه و مليت خود را نيز دارند، به همين دليل به رغم حضور يک جنبش مستقل زنان، به واسطه‌ی متفاوت‌بودن و گاه حتی متناقض بودن منافع طبقاتي، گروهي؛ قومی و ... زنان نياز به تشکلات مستقل زنانه‌ی خود دارند که از يک جنبه نماينده‌ی منافع گروهی و طبقاتی آنان و از يک جنبه نماينده‌ی منافع و مطالبات جنسيتی باشد. زنان کارگر نيز به واسطه‌ی زن بودن لازم است که حضوری متشکل و مستقل در جنبش زنان داشته باشند. استقلال از ساير گرايشات موجود در جنبش زنان به واسطه‌ی منافع و مطالبات طبقاتی آنان است و استقلال آنان از جنبش کارگری به واسطه‌ی زن بودن آنان.
زن زحمتکش ايرانی مثل تمامی خواهران خود در جهان در پايين‌ترين رده‌های شغلی قرار دارد و کمترين خدمات و دستمزد را دريافت مي‌کند. طبق تحقيقی که اخيرا از وضعيت زنان کارگر در ايران انجام شده، اين زنان به چهار گروه تقسيم مي‌شوند: الف: کمترين گروه از اين زنان، آنانی هستند که در کارخانجات بزرگ توليدی اشتغال دارند. اين گروه به واسطه‌ی نياز به مرخصی زايمان و مسئوليت کار خانگی که اضافه کاری را برای آنان به امری محال بدل مي‌کند قادر به رقابت با همتاهای مرد خود نيستند و راحت اخراج مي‌شوند و يا خود راهی ديگر مي‌جويند. ب: زنان کارگری که در کارگاه‌های توليدی کوچک اشتغال دارند و از آن‌جا که اين کارگاه‌های کوچک تحت پوشش قانون کارنيستند، زنان شاغل در اين کارگاه‌ها از حداقل امکانات مرخصي، بازنشستگی و بيمه برخوردار هستند. نسبت به کارگران کارخانجات بزرگ حقوق کمتری دريافت مي‌کنند، جرات اعتراض ندارند و به راحتی و با هربهانه‌ای اخراج و بيکارمي‌شوند. ج: زنانی که در صنعت خانگی اشتغال دارند. اين زنان که تعدادشان روز به روز افزايش مي‌يابد دستمزدهای بسيار ناچيز مي‌گيرند و ساعات نامحدود کار مي‌کنند و هيچ قانونی از آنان حمايت نمي‌کند و عملا برده‌‌های خانگی کارفرما محسوب مي‌شوند. و ج: زنانی هستند که در شرکت‌های پيمانکاری و عمدتا به کار نظافت خانه‌ها مشغول هستند. اين زنان علاوه بر کارخانگی خودشان که جزو وظايفشان محسوب مي‌شود بقيه اوقاتشان را بايد به کار فرسايشی نظافت خانه‌ها با حداقل حقوق و نبود هيچ‌گونه قانون حمايتی سپری کنند.
بنابراين زنان کارگر نه تنها به عنوان زن در جامعه مورد تبعيضات قانوني، فرهنگی و اجتماعی قرار مي‌گيرند، بلکه در محل کار خود- در موقعيت طبقاتی خود- نيز به عنوان زن در شرايطی به غايت متفاوت با مردان بسر مي‌برند و منافع ويژه‌ا‌ی به عنوان زن در طبقه‌ی خود دارند.
علاوه براين زنان کارگر نيز همچون بسياری ديگر از زنان مجبور به انجام کار خانگی هستند که اين از يک طرف وضعيت آنان را در طبقه‌اشان نسبت به همتاهای مردشان متفاوت مي‌کند و از طرف ديگر باعث نزديکی بيشتری بين آنان و زنان ديگری که به کار خانگی اجبار دارند، مي‌شود.
بنابراين تشکل مستقل زنان کارگر امری ضروری و عاجل است. تشکل‌هايی که در عين استقلال، در جنبش زنان حضور فعال خواهند داشت.

نتايج حضور تشکل‌های مستقل زنان کارگر در جنبش زنان:

1. حمايت و شرکت در مبارزاتی که مطالبات عام زنان همچون رفع تبعيض‌های جنسيتی در عرصه‌های مختلف اجتماع را مد نظر دارد. حضور زنان زحمتکش در اين مبارزات مطالبات و خواست‌های اين جنبش را راديکاليزه خواهد کرد.
2. از آن‌جا که تشکل‌يابی زنان براساس فرصت‌ها، امکانات، توانايی ها و مطالبات ملموس و واقعي‌اشان است اعتماد بنفس بيشتری کسب کرده و رغبت بيشتری به حضور در مبارزات اجتماعی خواهند داشت.
3. از مسير طرح مطالبات و خواست‌های واقعی خود مي‌توانند به آگاهی طبقاتی و منافع کل طبقه آگاهی يابند و اين آگاهی واقعي‌تر است.
4. آشنايی با پديده‌ی مردسالاری و تبعات آن، استفاده و بهره‌وری از نظريات پيشروی موجود در جنبش زنان در مورد نظام‌های سرکوب‌گر ونقش آن‌ها در رابطه با ديگری و جنس دوم قلمداد کردن زنان و در يک کلام به چالش کشيده شدن فرهنگ‌های واپس‌گرای القايی از جانب نظام‌ سرکوب‌گر و مردسالار موجود.
5. ....
نتايج حضور تشکل‌های مستقل زنان کارگر در جنبش کارگری: 1. حضور فعال و تاثير گذار زنان در مبارزات صنفی- جنسيتی مثل طرح و پي‌گيری مطالباتی در جهت بهبود سطح زندگی زنان کارگر، برابری دستمزدهای آنان با مردان، مبارزه با اخراج‌ها و بيکاری زنان که همواره ابعادی وسيع‌تر از مردان دارد، مبارزه با قراردادهای موقت و قطعه کاري، مبارزه با آزارهای جنسی و تبعيضات جنسی در محل کار که به هرحال بخشی از مطالبات و کارزارهای صنفی و دموکراتيک طبقه کارگر است.
2. حضور فعال و تاثير گذار زنان در مبارزات طبقاتی- جنسيتی که به معنی نفی مالکيت خصوصي، نفی سلطه و نفی مردسالاری است که عناصر اساسی مبارزات طبقاتی هستند.
3. جلب حمايت و همکاری ساير جنبش‌های اجتماعی به ويژه ساير گرايش‌های مترقی در جنبش زنان درجهت مبارزات صنفی- طبقاتی، جنسيتی زنان کارگر
4. طرح مسائل، مشکلات و مطالبات زنان کارگر در مبارزات و مطالبات کارگری و تصحيح نگرش يک بعدی و مرد محور مبارزات و مطالبات کارگری
5. يافتن راهکارهايی راديکال برای معضلاتی چون کارخانگي، فحشاء، خانواده و... که عمدتا مسائل و مشکلاتی زنانه تصور مي‌شوند.
6. ...
و در يک کلام پيش بردن و جا انداختن اين واقعيت که رهايی انسان‌ها در گروی رهايی آن‌ها از نظام‌های سلطه، مردسالار و سرمايه‌داری است.
زنانی ديگر
11 ارديبهشت 1388 به مناسبت اول ماه می- روزجهانی کارگر


----------------------------------------

یانیه‌ی «زنانی دیگر»
به مناسبت هشت مارس- روز جهانی زن
 زنانی دیگر
 • شماره ی صفر گاه نامه¬ی «زنانی دیگر» به مناسب هشت مارس ۲۰۰۹ در ۴۰ صفحه با عناوینی همچون بیانیه «زنانی دیگر» به مناسبت هشت مارس ـ روزجهانی زن؛ روز جهانی زن پس از انقلاب ۱۳۵۷؛ نقش حجاب در سرکوب و فرودستی زنان؛ و بحران سرمایه داری و زنان، در ایران چاپ و پخش شد ...
سه‌شنبه  ۲۰ اسفند ۱٣٨۷ -  ۱۰ مارس ۲۰۰۹
ستم جنسی از نظر تاریخی مقدم بر هرگونه ستم دیگر بر زنان است: تمامی زنان صرفا بواسطه‌ی جنسیت‌شان مورد تبعیض قرار می‌گیرند و به همین دلیل باید صفی مستقل تشکیل دهند و برای رفع این ستم و تبعیض مبارزه کنند. زمینه‌های بروز این تبعیض، که ریشه‌اش در تقسیم کار بر اساس نقش‌های متفاوت در تولید مثل بوده است، در جوامع طبقاتی و از طریق نهادهایی مانند دولت و خانواده، و ایدئولوژی‌های مردسالارانه (به ویژه سنت و مذهب ) فراهم شده و در جامعه سرمایه‌داری با شدت بیشتری تثبیت و نهادیته شده است.
اما
از آن‌جا که زنان به گروه‌ها، طبقات، فرهنگ‌ها و اقوام متفاوتی تقسیم می‌شوند لازم است که بر اساس منافع اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی ویژه خود تشکل‌های مستقلی داشته باشند، چرا که ستم جنسیتی در بسترهای متفاوت اشکال متفاوتی به خود می‌گیرد. این تشکل‌های مستقل بر اساس وجه اشتراکشان (تبعیض جنسیتی) می‌توانند در مقاطعی به مبارزات ائتلافی دست بزنند. بنابراین گروه‌های مختلف زنان می‌توانند بر اساس تفاوت‌هایشان مستقل عمل کنند و براساس تشابهشان کار ائتلافی انجام دهند. بدیهی است که این زنان چه در تفاوت‌ها و چه در تشابهاتشان می‌توانند با مردان هم گروه خود همراه و هم رزم بوده و با سایر جنبش‌ها دست به ائتلاف بزنند.
فصل مشترک تشکل‌های زنان تبعیض جنسیتی است. بنابراین هدف اساسی تمامی گروه‌ها و تشکل‌های زنان نفی تبعیض جنسیتی در بستر مشخصی است که در آن مبارزه می‌کنند. بدیهی است که تشکل‌های مستقل زنان تا مراحلی از مبارزه می‌توانند مددرسان یکدیگر بوده و فعالیت و مبارزات آن‌ها مکمل یکدیگر باشد.
وجه افتراق تشکل‌های زنان منافع گروهی آنان است که می‌تواند طبقاتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نژادی، قومی و ... باشد. در اینجاست که منافع این گروه‌ها ممکن است در تعارض و تضاد با یکدیگر قرار گیرد. بدیهی است گروه‌هایی در مبارزه برای رفع تبعیض جنسیتی پیگیرترین هستند که متحمل بیشترین ستم جنسیتی می‌شوند. البته این گروه‌ها ممکن است به علت فرودستی در جامعه از آگاهی کمی برخور باشند و گاه حامل عقب‌مانده‌ترین عناصر فرهنگی حاکم برجامعه هستند، بنابراین شرط اساسی پی‌گیری گروه‌های مستقل زنان آگاهی جنسیتی آنان و پیوند این آگاهی جنسیتی با منافع گروهی‌شان است.
جنبه‌های مختلف مبارزه که تمامی تشکل‌های مستقل زنان، می‌توانند مد نظر داشته باشند شامل موارد زیر است: الف: کار فرهنگی و ارائه‌ی فرهنگی بدیل در راستای نفی فرهنگ «دوتائی» و «تقابلی» زن – مرد. این مبارزه را تمامی گروه‌های موجود در این صف در محدوده‌ی منافع و باورهای خود انجام خواهند داد و انجام آن در عرصه‌ی خصوصی و عمومی یکی از بنیادی‌ترین مبارزات گروه‌های زنان خواهد بود. مسلم است که این مبارزه نیز هم چون جنبه‌های دیگر مبارزه باید با برنامه‌ریزی و سازماندهی و با هدف مشخص و تعریف شده باشد.   ب: مبارزه اقتصادی- سیاسی- حقوقی، از درخواست برای اصلاح قوانین در هر یک از زمینه‌های اشاره شده تا نفی و تقاضای الغای قوانین، نفی کل سیستم حاکمیت و نظام طبقاتی و بالاخره نفی نظام مبتنی بر سلطه. در این عرصه‌ها نیز گروه‌های مختلف زنان نسبت به منافع گروهی‌اشان خواست‌های متفاوتی خواهند داشت و به تبع آن، شکل مبارزاتشان نیز متفاوت خواهد بود. این مبارزات از اعتراضات مسالمت‌آمیز تا شعار سرنگونی (نظام حاکم و یا کل نظام سلطه) را در برخواهد گرفت. لازم و ضروری است که هریک از این گروه‌ها با هم‌نظران خود در سطح جهانی همکاری و همیاری داشته باشند و از تجربیات مبارزات زنان در سایر کشورها بهره‌مند شوند. این ضرورت از آن‌جا ناشی می‌شود که در عصر جهانی‌سازی هم سرکوب‌ها و هم مبارزات ابعادی جهانی یافته‌اند.
و ما
«زنانی دیگر» ضمن احترام به سایر گروه‌های موجود در جنبش زنان، در عین نقد خلاقانه‌ی آن‌ها، نگاه خاص خود را به مسئله‌ی زنان‌ و ریشه‌های فرودستی آنان داشته که به تبع آن مبارزات ‌ما از اهداف و اشکال خاص خود برخوردار خواهد بود.
۱. علت اولیه‌ی فرودستی زنان تقسیم کار بر اساس نقش‌های متفاوت زنان و مردان در تولید مثل است:
اولین تقسیم اجتماعی کار بین زنان و مردان، گردآوری دانه‌‌ی خوراک و هم‌زمان کشاورزی برای زنادن (به واسطه‌ی یکجانشینی و عدم تحرک به دلیل بارداری، پرورش و تغذیه‌ی کودکان) و بخش عمده‌ی شکار برای مردان (به دلیل تحرک و فارغ بودن از نقش‌های طبیعی تولید مثل) بوده است. رابطه‌ی زنان با طبیعت، با خودشان و فرزندانشان رابطه‌یی مبنی بر هماهنگی، تعاملی و تولیدی بوده است که در این تعامل خود و طبیعت را متحول کرده‌اند. اما نگاه مردان شکارگر به دلیل در اختیار داشتن ابزارهای خاص شکار و شیوه‌ی به کارگیری آن و رویکردی دیگر به طبیعت به تدریج تبدیل به نگاهی سلطه‌گرانه به طبیعت شد. رابطه‌ی مردان با طبیعت و موجودات زنده، با تکامل ابزارهای شکار به اشکالی خاص، به شکل تصرف، کنترل و تخریب درآمد. یا این شیوه شکارگران نسبت به زندگی دیگر موجودات (حیوانات و بشر) قدرتی کنترل کننده پیدا کردند و توانستند حیوانات و دیگر تولید کنندگان، یعنی زنان را هم مورد بهره‌برداری قرار دهند.
کشف مردان از نقش خود (نقش جنس نر در تولید مثل) نیز سلطه بر زنان، حیوانات و طبیعت را بسط و تعمیق داد و نقشی اساسی در تغییر باورهای مادرتباری به مذاهب پدرسالار داشت. این شیوه‌ی تسلط طلبانه‌ و غیرتولیدی تملک، تبدیل به پیش‌فرض روابط بهره‌کشانه و سلطه‌گرانه بین افراد بشر گردید که سازوکار اصلی آن تغییر شکل تولید خود گردان بشری به تولید برای دیگران است و استفاده از دیگران به عنوان «منابع طبیعی» را موجب گردید.
انقیاد «سازندگی» زنانه توسط «سازندگی» مردانه، روندی صلح‌آمیز نبوده و بخشی از مبارزاتی بوده است که به ایجاد رابطه‌ی پدرسالارانه بر زنان، رمه و زمین منجر شده است. تمرکز ثروت جامعه در دست مردان، زنان را به ابزاری در خدمت آنان تبدیل کرد. دیگر زنان نه موجوداتی برابر با مردان که در بهترین حالت «دیگری» انگاشته می‌شدند که می‌بایست خادمان نظام‌های مردسالار سلطه‌گر باشند. مدیران و گردانندگان جوامع برده‌داری، فئودالی و سرمایه‌داری عمدتا مردان بوده‌اند که «دیگران» را استثمار کرده و به خدمت گرفته‌اند ویکی از این «دیگری»ها همواره زنان بوده‌اند. یکی از کارکردهای همیشگی دولت‌ها، ایدئولوژی‌ها، مذاهب، هنر، علوم و زبان نیز توجیه این «دیگری» بودن و فرودستی زنان بوده است.
 ۲. استثمار دوگانه‌ی زنان در بازار کار سرمایه‌داری دلیل جنسیتی دارد: زنان که همواره در حاشیه‌ی جامعه و در حاشیه‌ی عرصه‌ی تولید اجتماعی بودند در مرحله‌ی شکوفایی سرمایه‌داری به عنوان نیروی کار ارزان به بازار کار فراخوانده شدند. از طرف دیگر چون سنت مبارزاتی و تشکل‌یابی نداشتند در دوران‌های رکود اقتصادی، جهت در تعادل نگه داشتن نرخ نیروی کار، به عنوان ارتش ذخیره کار مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند. در سلسله مراتب اجتماعی زنان عمدتا مراتب پایین را اشغال می‌کنند و تصمیم‌گیری‌های حیاتی را عمدتا مردان می‌گیرند. از اشتغال به بسیاری مشاغل محرومند و عمدتا به کارهای پست، خدماتی و مشاغل کم درآمد گمارده می‌شوند. دستمزد آنان با همتای مردشان برابر نیست. سرمایه جهانی درچند دهه‌ی اخیر تمایل زیادی به استفاده از کار ارزان زنان و به کارگیری آنان در کارهای نیمه وقت یا قطعه کاری نشان داده است. تجارت سکس عمدتا به خرید و فروش زنان می‌پردازد و فقر و بیکاری در بازار کار اول از همه گریبان زنان را می‌گیرد. اما ستم بر زن در بازار کار فقط به فروش ارزان کارش محدود نمی‌شود. جایگاه فرودست زن در بازار کار و ستم بر زن یکی از شرایط این خرید و فروش است و این فرودستی در چارچوب مناسباتی متحقق می‌شود که خدمات بی‌مزد زن از زائیدن تا تربیت، پرورش، تغذیه و ارائه خدمات خانگی به کالائی به نام نیروی کار، را تصاحب می‌کند.
 ٣. نهاد خانواده و کارخانگی به خاطر جنسیت زنان به آنان تحمیل شده است: تولید و بازتولید سازمان اجتماعی شامل تولید وسائل معاش و تولید مثل می‌شود. تولید وسائل معاش در عرصه‌ی عمومی تولید اجتماعی صورت می‌گیرد و تولید مثل به عرصه‌ی خصوصی واگذار شده است که در چارچوب نهادی به نام خانواده انجام می‌گیرد. در نظام‌های ماقبل سرمایه‌داری زنان به اشکال مختلف در تولید اجتماعی شراکت داشتند، گرچه از منافع آن به اندازه‌ی مردان بهره نمی‌بردند. به طور مشخص در کشورهایی که سرمایه‌داری از اشکال ماقبل سرمایه‌داری موجود سود می‌جوید و استفاده از شیوه‌ی تولید خانوادگی هنوز مرسوم است، نصیب زن از این تولید نه ابزار تولید، نه زمین و نه حتی مزد واقعی کارش است و گاه به واسطه‌ی مهاجرت مردان به شهر تمامی بار کار کشاورزی و تولید خانوادگی بر دوش زن است. در نظام سرمایه‌داری اما عرصه‌ی تولید اجتماعی به طور کل از عرصه‌ی تولید مثل جدا شد و زن به خاطر جنسیتش، به عنوان «ابزار» تولید مثل در خانواده‌ی هسته‌یی به خدمت گرفته شد و بدین ترتیب عرصه‌ی خصوصی به طور کل از عرصه‌ی عمومی جدا شد. جسم زن به عنوان ابزار تولید همچون سایر ابزارهای تولید به تملک خصوصی درآمد. وظیفه‌ی همسری و مادری برایش مقدس شد و علیرغم حضور در بازار کار باید وظیفه‌اش را به عنوان ابزار تولید مثل بدون هیچ‌گونه چشم‌داشتی انجام دهد. و این وظیفه صرفا زائیدن نیست. این وظیفه شامل تغذیه، پرورش و تربیت فرزندان نیز می‌شود. بنابراین تولید مثل فقط یکی از خدمات بی‌مزدی است که زنان به عنوان خدمات خانگی انجام می‌دهند. ارائه خدمات خانگی باید شامل پدیده‌یی به نام شوهر نیز بشود چرا که بدون شوهر این «ابزار» قادر به تولید نیست! بنابراین خدمات خانگی نه فقط تولید کننده و پرورش دهنده‌ی نیروی کار آتی جامعه، بلکه تولید کننده‌ی ارزش‌های مصرفی نیز هست، ارزش‌هایی که مستقیما در خدمت نیروی کار شوهران و فرزندان و غیرمستقیم در خدمت کارفرما قرار می‌گیرد. خدمات بی‌مزدی که هم شوهر و هم کارفرما از آن منتفع می‌شوند و هردوی آن‌ها در تداوم مقوله‌یی به نام خدمات خانگی زنان و استقرار و تداوم نهاد خانواده ذینفعند. چرا که این کار خانگی علاوه بر تولید مثل شامل پرورش نسل‌های آتی نیز می‌شود. نسل‌هایی که در نهاد خانواده و بواسطه‌ی کار خانگی زن نقش‌های زنانه ومردانه در نظام مردسالاری و نقش‌های لازم در نظام سلطه را می‌آموزند. کارخانگی زنان نه تنها آنان را از عرصه‌ی تولید اجتماعی، بلکه از حضور فعال در سازمان اجتماعی نیز دور نگه می‌دارد و این دوری توجیه‌گر تبعیض علیه زنان در بازار کار و سازمان اجتماعی بوده و موقعیت مناسبی برای نظام سلطه فراهم می‌کند تا کار غیرماهر، بی‌تجربه و تسلیم‌طلبانه‌ی زن را ارزان‌تر بخرد و یا در سلسه مراتب اجتماعی او را در مراتب پست‌تری بگمارد و به بهانه‌ی عقب‌ماندگی و بی‌تجربگی او را کنترل کند. بنابراین الغای کارخانگی نه فقط با امحاء نظام سلطه و مالکیت خصوصی بلکه با امحاء نگاه ابزاری به زن و مالکیت مرد بر زن مقدور است.    
 بنابراین
۴. جنبش زنان برای حل قطعی مسئله‌ی زنان باید مستقل باشد: الف: مستقل از حاکمیت و نظام سلطه، چرا که نظام سلطه زنان را به واسطه‌ی زن بودنشان «دیگری» می‌داند و به خدمت منافع خود می‌گیرد؛ ب: مستقل از سایرجنبش‌ها، چرا که جنبش زنان یک جنبش جنسیتی است و بستر مبارزاتش علیه تبعیض و ستم جنسیتی است. بنابراین تقلیل جنبش زنان به جنبش‌های بورژوا دمکراتیک، ملی یا کارگری نادیده گرفتن عنصر اصلی این جنبش یعنی وجه جنسیتی آن است. و این وجه جنسیتی به زعم «زنانی دیگر» نظام سلطه، مالکیت خصوصی و مردسالاری را هدف دارد، که مجموعه‌ی این وجوه در هیچ‌یک از جنبش‌های فوق موجود نمی‌باشد. ج: مستقل از ایدئولوژی‌ها مردسالارانه و مردسالاران، چرا که یکی از وجوه اساسی مبارزات زنان مبارزه با مردسالاری است.
 و در نتیجه
۵. مسئله‌ی زنان با رفرم و اصلاحات حل نمی‌شود: در عصر جهانی شدن سلطه و مالکیت خصوصی، تمامی مناسبات موجود در عقب‌افتاده‌ترین جوامع در چارچوب این نظام تبیین شدنی است. نظام سرمایه جهانی به مناسبت موقعیت کشورهای مختلف و برای برقراری مناسبات سلطه و مالکیت خصوصی راه‌های متفاوتی را انتخاب می‌کند، حتی با توسل به ایدئولوژی‌های عقب مانده و یا ایجاد اصلاحاتی در سیستم فرهنگی و مناسبات اجتماعی موجود در جامعه‌ی هدف. گرچه بخشی از مبارزات زنان به ناچار معطوف به این ایدئولوژی‌های عقب مانده و یا کسب امتیازاتی قانونی و حقوقی در چارچوب‌های موجود می‌شود، اما دشمن اصلی زنان نظام سرمایه و سلطه‌ی جهانی، مالکیت خصوصی و کلیه ساختارها، نظام‌ها و ایدئولوژی‌های مردسالاری در تمامی اشکال قدیمی و نوین آن است. بنابراین مبارزات محلی و مقطعی زنان نیز باید در خدمت هدف اساسی و نهائی زنان قرار گیرد در غیر این صورت جنبش زنان باز هم به عنوان نیروی ذخیره در خدمت سلطه‌گران قرار خواهد گرفت.
 ۶. حل نهائی مسئله‌ی زنان در جامعه‌یی امکان‌پذیر است که: نه نشانی از طبقات باشد و نه نشانی از مردسالاری و نه «دیگری». جامعه‌یی انسانی که ارتباط با طبیعت، با انسان‌ها و با خود نه براساس تسلط و کنترل بلکه بر اساس تعامل، تولید و خلاقیت باشد. جامعه‌یی که در آن تولید نه برای «دیگران» و نه توسط «دیگران» صورت گیرد. جامعه‌یی که در آن کسی «دیگری» نباشد.

هیچ نظری موجود نیست: